اعتراف
 
قاطی پاتی...
 
 

اعتراف
ارسال شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,
- 12 AM
عتراف می کنم وقتی بچه بودم میکرو و سگا که بازی میکردم همیشه از خدا کمک میخواستم که مرحله رو رد کنم. بعدن تحت اثر حرفای خونواده و معلما که میگفتن خدا دوست نداره که تو وقتتو تلف کنی، به این نتیجه رسیدم که بهتره از شیطون کمک بخوام، میگفتم "یا شیطون این مرحله رو رد کنم". حتی چندین بار نذر شیطون هم کردم که "اگه غوله رو بکشم میرم زنگ در خونه همه محله رو میزنم و در میرم"

 

 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده فاطمه